کیارستمی چگونه کیارستمی شد؟
عباس کیارستمی نویسنده، شاعر، طراح، نقاش، موزیسین، عکاس، کارگردان، تهیهکننده و تدوینگر، طراح صحنه و لباس کشورمان در شرایطی بدرود حیات گفت که در سطح جهان به عنوان نماد اصلی سینمای ایران شناخته میشد اما این هنرمند چه مسیری را طی کرد و چگونه به جهان نگریست؟
با وجود آنکه در سالهای اخیر اصغر فرهادی تقریباً تمامی جوایز سینمایی را به دست آورده اما هنوز کیارستمی به عنوان نماد سینمای واقعگرای ایرانی، شناختهشده ترین چهره ایرانی در سینمای جهان شناخته میشد و به عنوان صاحب یک سبک متفاوت فیلمسازی، امضای خاص خودش را تا پایان دوران حیاتش در مجموعهای از آثاری که خلق کرد، بر جای گذاشت؛ آثاری که همچون دستاوردهای هر هنرمند دیگری، پس از فقدات کیارستمی بیش از پیش مورد توجه قرار میگیرد.
عباس کیارستمی در سال 1319 در تهران متولد شد و برخلاف آنچه تصور میشود، نه در خانوادهای مرفه و روشنفکر، بلکه در سختی روزگار گذراند و بزرگ شد. کیارستمی که همکلاسی آیدین آغداشلو در دبیرستان قلهک بود، در گفت و گویی که میان این دو هنرمند در گرفت، درباره دورانی که به دبیرستان منتهی میشده و شرایط زندگیاش در آن دوران یادآور شده بود: «پدر من از فشار قیدهای پدرزنش فرار کرد و در اختیاریه خانهای ساخت. 40 روزه بودم که به آنجا رفتیم و دوسال در خانهای زندگی کردیم که در نداشت و زمستانها پتو به در میزدیم و از دوردست فقط خانه ما دیده میشد که اطرافش مزرعه بود؛ یک خانه با شیروانی قرمز که هیچ چیز جز گندم اطرافش نبود.»
آغداشلو نیز ادامه داده بود: «... همیشه گرسنه بودم. آن موقع درختی بود به نام «تَه» در خرابهای نزدیک مدرسهمان که میرفتیم و میوههای آن را میخوردیم! میوههایش کمی بزرگتر از یک دانه لپه بود و کل میوه فقط هسته بود و قشر دورش به نازکی کاغذ! از درخت بالا میرفتیم و این میوهها را میخوردیم و کیف میکردیم!» و کیارستمی تکمیل کرده بود:«50 تا از آنها را اگر میخوردید مثل این بود که یک زالزالک خوردهاید!»
ورود کیارستمی به دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران یک اتفاق مهم در زندگیاش بود و شاید پیچ بزرگی بود که او را بعدها از نقاشی به سینما پرتاب کرد. کیارستمی درباره این دوران گفته بود: «به قول آیدین خیلی دلمان میخواست وارد دانشگاه شویم. مثلا زمانی که با اتوبوس به سمت دانشگاه میرفتیم، به محض اینکه اتوبوس به ایستگاه دانشگاه میرسید، راننده اعلام میکرد «ایستگاه دانشگاه» و من دوست داشتم اولین کسی باشم که میگوید نگهدار. چون فکر میکردم شاید دو، سهنفر به من نگاه کنند و بدانند وارد دانشگاه شدهام! دانشگاه رفتن تا این حد برایمان مهم بود.»
عباس کیارستمی از سال 1340 به عنوان نقاش تبلیغاتی در «آتلیه 7» و چند مؤسسهٔ دیگر به کار طراحی جلد کتاب و آفیش پرداخت، و بعدها به «تبلی فیلم» رفت و آهسته آهسته با از طریق هنر نقاشی و طراحیاش وارد سینما شد. او در گفت و گویی با یکی از مجموعههای بینالمللی که ویدیویش را در انتها میبینید میگوید: «من هیچ وقت فکر نمیکنم میخواستم فیلمساز شود و فکرم این بود که نقاش شوم. با نقاشی هم شروع کردم ولی نقاش موفقی نبودم؛ نه در دانشکده و نه در بازار آزاد. بنابراین در کار گرافیک رفتم و از کار گرافیک سراغ ساختن فیلمهای تبلیغاتی رفتم و بعد از طریق فیلمهای تبلیغاتی برای کودکان نقاشی کردم -کتاب برای بچه ها- و بعد نفهمیدم چه شد که هل داده شدم در سینما.»
کیارستمی از سال 1346 در «سازمان تبلیغاتی نگاره» به طراحی و ساختن تیتراژ فیلم پرداخت که نخستین آنها تیتراژ فیلم «وسوسهٔ شیطان» ساختهٔ محمد زرین دست بود. او همچنین پوستر و تیتراژ فیلمهای قیصر و رضا موتوری ساختهٔ مسعود کیمیایی را طراحی کرد و شاید بتوان نخستین مواجههاش با سینمای مرسوم را، همین آثار کیمیایی دانست که رفاقتی طولانی و پایدار را میان این دو رقم زد.
همانگونه که خود تلویحاً اشاره کرده بود، مدتی بعد به دعوت فیروز شیروانلو، که مسئولیت «امور سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» را داشت به «کانون» رفت و در سال 1349 فیلم کوتاه «نان و کوچه» را ساخت و دو سال بعد، فیلم «زنگ تفریح» را ساخت و در ادامه در سال 1353 با ساخت فیلم «مسافر» به شدت مورد توجه قرار گرفت و مطرح شد اما سینمای واقع گرای کیارستمی در سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی ایران نمود یافت و امضای منحصر به فرد این سینماگر برجسته در این سالها رونمایی شد.
« قضیه شکل اول، قضیه شکل دوم» اثر منحصر به فرد کیارستمی نخستین نشانه از نگاه تازه این فیلمساز بود که در سال 1358 خلق شد و بسیاری از چهرههای فعال آن دوران که هریک سرنوشت متفاوتی یافتند در این اثر به موضعگیری درباره دو موقعیت تعریف شده میپردازند. صادق قطب زاده، نورالدین کیانوری، صادق خلخالی، نادر ابراهیمی، غلامحسین شکوهی، ابراهیم یزدی، نورالدین زرین کلک، احترام برومند، علی موسوی گرمارودی، مسعود کیمیایی و کمال خرازی شناخته شده ترین چهرههایی بودند که در این فیلم 53 دقیقهای کیارستمی سخن گفتند و بخشی از نگاه تازه این فیلمساز شدند.
کیارستمی نگاهی واقعگرایانه و در عین حال شاعرانه داشت و بسیاری از اغلب اوقات نابازیگران در فیلمش حضور داشتند، درباره دریچهای که از آن به سینما مینگرد و امضای خاص او را رقم میزند، گفته بود: «من تاکنون ندیده ام کسی در مقابل شعر بگوید: من نفهمیدم. در حالی که در سینما به مجرد اینکه یک رابطه را کشف نکنند می گویند ما که این فیلم را نفهمیدیم. در حالی که در شعر، «نفهمیدن» جزئی از ذات آن است. قبول می کنیم که شعر را نفهمیدیم. موسیقی هم از این دست است. در حالی که سینما اینطور نسیت. در مورد شعر با احساسمان برخورد می کنیم، در حالی که با اندیشه و تفکرمان با سینما مواجه می شویم. شعر خوب را نمی توانیم تعریف کنیم، ولی یک فیلم خوب را باید بتوانیم داستانش را برای کسی حتی تلفنی تعریف کنیم. به نظر من، اگر سینما هنر باشد فهمیدنی نیست. یک فیلم می تواند تاثیرهای متفاوت در دوره های مختلف داشته باشد. منتهی سینما امروزه تبدیل به یک وسیله ی سرگرمی شده. می شود نگاهش کرد، داستانش را فهمید و بدتر از همه، قضاوتش کرد. اگر سینما را واقعا هنر بدانیم، راز و رمز باید در آن قطعی باشد. یک عکس، یک تصویر می تواند رمز داشته باشد برای اینکه به تو کم می دهد، زیاد خودش را توضیح نمی دهد. یک تصویر نمایش نمی دهد ولی حضورش را اعلام می کند. می گوید من هستم اما تویی که باید مرا کشف کنی.»
عباس کیارستمی به مرور نگاهش را در سینمای ایران امتداد بخشید و در نهایت با فیلم طعم گیلاس در سال 1997 جایزه نخل طلای جشنواره فیلم کن را از آن خود کرد. روزنامه گاردین در سال 2011 فهرستی از کارگردانان بزرگ سینمای معاصر جهان را منتشر کرد که عباس کیارستمی در مکان ششم این لیست و بالاتر از بسیاری از چهرههای نامدار سینما همچون دیوید کراننبرگ، دیوید فینچر، استیون سودربرگ، پدرو آلمودوار و گاس ون سنت قرار داشت.
با این وجود کیارستمی هیچ گاه خود را به سینما محدود نکرده و تجربههای متفاوتی در زمینههای مختلف نظیر آهنگسازی، طراحی صحنه و لباس، تدوین، بازیگری، چیدمان، نویسندگی، شاعر، نقاشی، عکاسی و این اواخر نجاری رقم زد و بخشی از آنچه در این تجربهها خلق کرده بود را گاهی با مخاطبانش در میان میگذاشت. «حافظ به روایت عباس کیارستمی» و «سعدی از دست خویشتن فریاد» دو کتاب شناخته شده او در حوزه ادبیات بود که با نقدهایی همراه شد. همچنین کسی از کلکسیون کیارستمی در حراجی کریستی دوبی در یک می 2008، 130 هزار دلار فروخته شد و یکی از چیدمانهای این هنرمند نیز تحت عنوان «هفت چنار» به عنوان منتخب «چهارمین جشن تصویر سال ایران» در خانه هنرمندان نصب شد.