آیت‌الله بهشتی گفت مگر بتهوون برای کارش فتوا گرفت؟

آیت‌الله بهشتی گفت مگر بتهوون برای کارش فتوا گرفت؟

مجید انتظامی از دهه ۱۳۵۰ خورشیدی تا امروز برای بیش از ۸۰ اثر سینمایی موسیقی متن نوشته است. او با دریافت چهار سیمرغ بلورین برای فیلم‌هایش به همراه حسین علیزاده و محمدرضا علیقلی، رکورد‌دار دریافت سیمرغ بلورین از جشنواره فیلم فجر است.

به گزارش خبر آنلاین، «سفر سنگ»، «سناتور»، «عقاب‌ها»، «بای‌سیکل ران»، «از کرخه تا راین»، «روز واقعه»، «بوی پیراهن یوسف»، «آژانس شیشه‌ای»، «من ترانه 15 سال دارم» و ... تنها گوشه‌ای از آثار مجید انتظامی در سینما به شمار می‌آیند.

اما این‌که انتظامی چگونه 40 سال پیش به آهنگسازی و ساخت موسیقی متن فیلم روی آورد، داستانی شنیدنی دارد که بهتر است از زبان خودش بخوانید:

«سال 1356 بود. من از خانواده‌ام جدا شده بودم و تنها زندگی می‌کردم. هنوز ازدواج نکرده بودم و هزینه‌هایم با خودم بود. حقوقی که آن موقع وزارت ارشاد بابت نوازندگی در ارکستر سمفونیک به ما می‌داد سه هزار تومان بود و کفاف مخارجم را نمی‌داد. کارهای مختلفی می‌کردم از مسافرکشی بگیرید و بروید جلو و اصلا این طور نبود که فکر کنید خیلی راحت تصمیم گرفتم آهنگساز بشوم و شدم.

خسته شده بودم، بریده بودم و نمی‌دانستم چه باید بکنم، موسیقی خوانده بودم اما داشتم از کارهای متفرقه پول درمی‌آوردم. یک روز رفتم دیدن احمدرضا احمدی که آن موقع رئیس واحد موسیقی کانون پرورش فکری کودکان‌ و نوجوانان بود. گفت چرا این قدر درب و داغانی؟ گفتم اوضاعم بی‌ریخت و وضع کار خراب است. گفت بیا آهنگ بساز. گفتم پیانو و هیچ‌کدام از چیزهایی را که لازمه آهنگسازی است، ندارم. گفت می‌توانی غروب که تعطیل شدم بیایی دنبالم؟

غروب با پیکانم رفتم دنبالش که برویم رستوران غذا بخوریم. به تخت‌طاووس که رسیدیم گفت یک لحظه نگه‌دار الان برمی‌گردم. رفت آن طرف خیابان و یک ربع، نیم ساعت بعد برگشت و سوار شد. رفتیم رستورانی در خیابان پهلوی سابق روبروی پارک ملت. ناهار و شاممان را یکی کردیم و رفتیم خانه احمدرضا در قیطریه. احمدرضا رفت چای درست کند که زنگ خانه‌اش را زدند، در را باز کرد و دیدم چند نفر دارند یک پیانو را می‌آورند داخل!

فهمیدم تخت‌طاووس که پیاده شد، رفته پیانو سفارش داده. پیانو را آوردند و گذاشتند داخل اتاق و احمدرضا گفت بیا این هم وسیله! برو کار کن. من تقریبا شش ماه با او زندگی کردم. در طول این مدت برای کاست‌های فروغ فرخزاد، یدالله رویایی و نصرت‌الله رحمانی با عنوان «صدای شاعر» آهنگسازی کردم و برای انیمیشن «زال و سیمرغ» موسیقی ساختم که در انیمیشن «بچه‌های کوه آلپ» هم استفاده شد. هر کدام این‌ها دستمزدهای خود را داشت و اوضاعم کم‌کم بهتر شد.

من درست زمانی ازدواج کردم که انقلاب تازه شروع شده بود. پیکانم را فروخته بودم و گذاشته بودم روی پول خانه. برادرم رنو داشت که گاهی دست من هم بود. یکی از روزهایی که با احمدرضا احمدی در استودیو، موسیقی ضبط می‌کردیم و شب در خانه او کار را بررسی می‌کردیم که ببینیم چه کرده‌ایم تا فردا برویم درستش کنیم، زنگ خانه احمدرضا را زدند و آقایی آمد داخل. همان‌طور که داشتند با هم حرف می‌زدند و من سرگرم موسیقی بودم، آن آقا گفت این موسیقی جان می‌دهد برای فیلم! احمدرضا گفت انتظامی ساخته و آن آقا به من گفت میایی با من کار کنی و موسیقی فیلم بسازی؟ گفتم من شما را نمی‌شناسم. گفت نمی‌شناسی؟! گفتم من مدتی ایران نبوده‌ام و... گفت من مسعود کیمیایی‌ام! می‌شناختمش اما نه به چهره.

کیمیایی گفت بیا برای من کار کن و شد «سفر سنگ». البته من موسیقی را بدون آن‌که فیلم را ببینم ساختم. چون کشور در شرایط انقلاب بود و شرایط کیمیایی جوری نبود که فیلم را نشانم دهد و برای همین هم دو آهنگساز دارد. بعد از آن بود که دیگران آمدند سراغم. البته بعضی فیلم‌ها، خیلی آثار خوبی نبودند ولی آن موقع سطح سینما همین بود و نمی‌شد توقع دیگری داشت.»

روزگاری که دولت نمی‌دانست با ارکستر سمفونیک چه کند 

سال 56، موقعی که ارکستر سمفونیک تهران در سطحی بین‌المللی فعالیت می‌کرد و 80 درصد اعضایش خارجی بودند، من هم در این ارکستر نوازنده بودم. بعد از این که تظاهرات خیابانی و درگیری‌ها شروع شد، ارکستر هم شروع کرد به لاغر شدن و خارجی‌ها گروه گروه از آن جدا شدند. تا این که انقلاب پیروز شد. انقلاب که شد، ما دیگر هیچ نوازنده خارجی در ارکستر نداشتیم و از 70، 80 نفر سابق فقط حدود 20 نوازنده ایرانی مانده بودند. 

ارکستر سمفونیک قطعا نمی‌توانست با 20 نفر کنسرت بدهد، چون تعداد نوازندگان گروه زهی، بادی، ضربی و غیره مشخص است و ما از رهبر بگیرید تا کوچکترین جزئیات، هیچ چیز استانداردی نداشتیم. دولتِ وقت هم کاری با ما نداشت و نمی‌دانست چکارمان کند، کارمند رسمی وزارت فرهنگ و هنر سابق و ارشاد بعد از انقلاب بودیم و نمی‌شد بیرون‌مان کنند. هر روز صبح می‌رفتیم، کارت می‌زدیم، چای می‌خوردیم، گپ می‌زدیم و برمی‌گشتیم خانه‌.

دیدار نوازندگان با آیت‌الله بهشتی

خستگی از این وضعیت باعث شد تصمیم بگیریم به دیدن مسئولی برویم و کسب تکلیف کنیم که چه باید کرد؛ چون نه ارکستر سمفونیک بودیم، نه ارکستر مجلسی و کسی باید تکلیف‌مان را مشخص می‌کرد. به این نتیجه رسیدیم که به دیدار آیت‌الله بهشتی، رئیس وقت دیوان عالی کشور برویم. یادم است قبلش نه زنگ زده بودیم، نه وقت گرفته بودیم و همین طور بلند شدیم رفتیم دفترشان. به منشی‌شان گفتیم اعضای ارکستر سمفونیک هستیم و می‌خواهیم آیت‌الله بهشتی را ببینیم که پرسید وقت گرفته‌اید، با پاسخ منفی ما که روبرو شد، تعجب کرد و گفت بعید می‌داند بتوانیم ببینیمشان.

رفت داخل. چند لحظه بعد برگشت و گفت، گفته‌اند فعلا صبر کنید. همین که بدون آن‌که وقت قبلی گرفته باشیم، گفته بودند صبر کنید، برایمان جای خوشحالی داشت. کمی گذشت و رفتیم داخل. (با لبخند) ما تِته پته گرفته بودیم که چطور حرف‌مان را بزنیم و یادم نیست کدام‌مان شروع کردیم و گفتیم لطفا فتوایی بدهید که موسیقی حرام نیست و آزاد است تا ما بتوانیم کارمان را بکنیم.

آیت‌الله بهشتی به ما گفتند مگر برای این که بتهوون بتواند کار کند کسی فتوا داد؟! یا مگر برای موتزارت کسی فتوا داد که من برای شما بدهم؟! شما اگر در مسیر مردم حرکت می‌کنید و به حقید، بروید حق‌تان را بگیرید و اگر ناحقید که هیچ.

منتشر شده در شنبه 31 تير 1396       کد خبر : 6790
آخرین اخبار
کلیه حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت محفوظ می‌باشد.
طراحی وب سایت : ایران طراح