سالها بود روانشناسان، ریشهی رفتار انسانها را در محیط آنها جستجو میکردند:
- آن کارمند من را عصبانی کرد و من فریاد زدم!
- همسرم از من حمایت کرد و من انگیزهی بیشتر پیدا کردم.
- شرایط اقتصادی نامساعد است و من امید برای فعالیت اقتصادی ندارم.
و...
همهی جملات بالا در یک ویژگی مشترک هستند: اتفاقی در دنیای بیرون رخ داده و روح و ذهن و جسم ما را تحتتاثیر خود قرار داده است.
همین دیدگاه بود که روانشناسان را به سمت مکانیزمهای "تشویق و تنبیه" هدایت کرد. شرطی کردن رفتارها (تشویق رفتار درست و تنبیه رفتار نادرست) در همین نگرش ریشه دارد.
به این بخش از دانش روانشناسی که اثر عوامل بیرونی بر روی رفتار انسانها را بررسی میکند، روانشناسی بروننگر (External Psychology) گفته میشود.
حوزهی دیگری از روانشناسی وجود دارد که شاید بتوان گفت ویلیام گلسر با کتاب خود دربارهی "نظریهی انتخاب" یا Choice Theory پایهگذار آن است.
در این نگرش جدید، منشأ رفتارها و احساسات و انگیزههای انسانها رویدادهای درونی در نظر گرفته میشود.
ویلیام گلسر در نظریهی خود نیازهای اصلی انسانها را به ۵ گروه تقسیم میکند:
- تلاش برای زنده ماندن
- دوست داشتن، رابطه با دیگران و حس تعلق
- قدرت
- آزادی و اختیار
- لذت و خوشی
بر خلاف مازلو که معتقد بود نیازها "سلسله مراتب" دارند و تا یکی از آنها اشباع نشود، نیاز دیگر در وجود ما سر بر نمیدارد، گلسر معتقد است که اولویت نیازها برای هر کسی متفاوت است. هستند کسانی که برای عشق خود، از جان میگذرند (اولویت نیاز ارتباطی به نیاز زنده ماندن) و هستند کسانی که برای به دست آوردن قدرت، نزدیکان خویش را به قتل میرسانند (اولویت داشتن نیاز به قدرت در مقایسه با نیازهای ارتباطی).
این نیازها و اولویتهای آنان، ریشهی انتخابهای مهم زندگی ما را تشکیل میدهند.
همچنین گلسر ده اصل مهم را به عنوان Ten Axioms of Choice Theory مطرح میکند و به بحث در مورد هر یک از آنها میپردازد.
در این قسمت به عناوین این ده اصل اشاره میکنیم:
اصل اول: ما مالک هیچکس نیستیم و نمیتوانیم رفتارهای دیگران را کنترل کنیم. ما فقط میتوانیم رفتارهای خودمان را کنترل کنیم.
اصل دوم، تنها چیزی که میتوانیم به دیگران بدهیم، اطلاعات است.
اصل سوم، تنها مشکلات روانی که در بلندمدت با انسانها همراه میمانند، مشکلات عاطفی هستند.
اصل چهارم، مشکلات عاطفی، بخشی از زندگی حال حاضر ما هستند.
اصل پنجم، امروز ما را آنچه در گذشته روی داده میسازد، اما نمیتوان در گذشته ماند. تنها کاری که از دست ما بر میآید، ارضای نیازهای پایهای در حال حاضر و تلاش برای آن است.
اصل ششم، ما در ذهن خود تصویری ذهنی از دنیای بیرون داریم که میتوان آن را دنیای کیفی نامید و ارضای نیازها یعنی واقعیت بخشیدن به این دنیای کیفی.
اصل هفتم، تنها چیزی که وجود دارد، رفتار ما است.
اصل هشتم، هر رفتار، چهار مولفه دارد: حرکت، فکر، احساس و فیزیولوژی.
اصل نهم، رفتارها انتخاب میشوند اما از میان چهار المان حرکت، فکر، احساس و فیزیولوژی، ما فقط بر روی حرکت و فکر کنترل داریم.
اصل دهم، رفتارها را با افعال، نامگذاری میکنیم و در نامگذاری عموما به بخشی از رفتار که برای ما به شکل سادهتری قابل تشخیص و تمایز است، توجه میکنیم.
حداقل سه دلیل مهم وجود دارد که کمک میکند تا ناامیدی، یک دورهی طبیعی را سپری کند. به طوری که غم و افسردگی پایدار نماند:
۱ـ ناامیدی را تایید نکنید: وقتی به خواستهی خود نرسیده باشید دچاراحساسی میشوید که میتوانید خودتان آن احساس را تایید کنید، یا اجازه دهید شخص دیگری این کار را انجام دهد.
۲ـ ناراحتی را تسکین دهید: از خودتان به نحو شایستهای پذیرایی کنید، کارهای مختلفی را انجام دهید به همانگونه که برای شخص دیگری که غمگین است انجام میدهید، یا شخص دیگری را ترغیب کنید که شما را تسکین دهد.
۳ـ فعال باشید: فعال بودن، درمانی واقعی برای افسردگی است. فعال بودن شامل جذابیت جسمانی، اجتماعی، فکری، شناختی، فعالیتهای تفریحی و ایجاد تحرک هرچه بیشتر در خود جهت انجام امور مورد علاقه میباشد. فعالیت نه تنها حالتهای هیجانی منفی را دور میکند بلکه حالتهای هیجانی مثبت ایجاد میکند. وقتی دنیا را برای خود دلپذیر کنید، کارهایی انجام میدهید که دوستداشتنی هستند و همچون پادزهری برای غم و ناامیدی میباشند. هنگامی که فهرست مواردی همچون غر نزدن، شکایت نکردن یا عدم صرف انرژی برای تغییر همسرتان را مرور میکنید به مواردی هم مانند ناامیدی، تایید خود، تسکین خود و فعال بودن نیز توجه کنید.
برگرفته از كتاب: زوج پر تعارض، رفتاردرمانی دیالکتیکی برای رسیدن به آرامش در روابط
زناشوییتالیف: آلن فروزتن
منتشر شده در سه شنبه 7 دي 1400
کد خبر : 10289